ادامه ی مطالب---
1.یه روز یه اغایی تعریف میکرد واسمون مهمون تازه از یه شهر
اومده بودن اغا اینا گفتن چه کلرتون سرد میکنه و کلر ما اینطوری
نیست و فلان دقیقا چند ساعت بعدش کلر خاموش شد و یه بوی
سوختگی ازش میومد و مهمون اینقدر خجالت کشید و هی میگفت
((من چشم شور نیستما))
2.یه خانومی هم میگفت من تازه یه لوستر قشنگ خریده بود
یکی از دوستانم همون روز اومد خونمون و چشمش افتاد به لوستر
داشت میگفت چه لوستر قشنگی واقعا زیبا... هنوز ((ست))شو نگفته
لوستر از سقف جدا شد و افتاد رو میز پذیرایی –ای خدا این دیگه
چه چشمی بود-
3.یه بنده خدایی هم تعریف میکرد یکی تو کوچمون بود به شدت
چشم شور بود و همسایه ها به طرز وحشتناکی از اون فرار میکردن
...داشتم برمیگشتم خونه یهو این به پستم خوردو راه فرار نداشتم
خلاصه با هم حرف زدیم و من رفتم خونه اومدم دره کنسرو و باز
کنم یهو انگشتمو... هرگونه کپی برداری پیگرد غیرقانونی دارد
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
تاريخ : برچسب:, | 23:49 | نویسنده : AMIR | نظر بدهید
چون وبلاگمون اپدیته از همه مطالب دیدن کنین مرسی